یک سلام گرم تابستانی خدمت شما دوستان دلگرم.از این که سایت من را انتخاب کردید بسیار متشکرم.

روزگار ما

زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت که بچه هاشو سیر کنه ، گوشت بدن خود را میکند و میداد به بچه هاش میخوردند. زمستان تمام شد و کلاغ مرد! اما بچه هاش نجات پیدا کردند و گفتند: آخی خوب شد مرد ، راحت شدیم از این غذای تکراری...! بله این است روزگار تلخ زندگی ما...

 

منتظر نظرهای خوبتون هستم اگه خوشتون اومد کنید.


:: برچسب‌ها: داستان, داستانک, داستان باحال, جالب, داستان کوتاه, داستان پند آموز, ,
نویسنده : Mohammad ali Rezaie
نادان را از هر طرف که بنویسی نادان است!

مردی نادان در محضر ارسطو به مردی دانا خرده گرفت و از او بدی ها گفت. دانا نیز خاموش نماند و به نادان پرخاش کرد. ارسطو به مرد نادان چیزی نگفت...
لطفا ادامه این داستان را در ادامه مطلب بخوانید
:: ادامه مطلب

:: برچسب‌ها: داستان, داستان کوتاه, داستانک, داستانک, داستان آموزنده, مطلب باحال, مطلب جالب, طنز, مطالب خواندنی, لطیفه, جک, داستان باحال, ,
نویسنده : Mohammad ali Rezaie
ما چقدر زودباور هستیم!
دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت. او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی »دی هیدروژن مونوکسید« توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته خود دلایل زیر را عنوان کرده بود:
:: ادامه مطلب

:: برچسب‌ها: داستان, لطیفه, طنز, شعر, داستان اموزنده, داستان کوتاه, داستان باحال,
نویسنده : Mohammad ali Rezaie

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد